لذت آنچه را كه امروز داري
با آرزوي آنچه را كه نداري خراب نكن
لبخند بزن
منتظر این نباش که مردم مهربان باشند،به آن ها نشان بده چطور می توان مهربان بود.
بنویس و پاک کن همچون خدا که هزاران سال است می نویسد و پاک می کند.
خدایا…
به اندازه آسمانت دیروز آرزو داشتم
و می خواستم دست اتفاق رو بگیرم
تا نیفتد
اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد
باز من زندگی خواهم کرد
چون تو میخواهی!!!!!!!!!!
حیفم آمد صبح را با نفس خوب خدا "ها" نکنم !
بیت بی معنی "من بودن" را با غزلهای صدا "ما" نکنم !
حیفم آمد که در این روز دل انگیز خدا….
گره ی کوچکی از قلب کسی وا نکنم!
حیفم آمد که در این روزگه زودگذار…
اینهمه مهر که به من بخشیدند…
عاقبت در نگه منتظری جا نکنم !
روزتون لبریز از عشق بی پایان الهی دوستان!
بیاییم امروز کسی را چشم براههِ مهربانی خودمان نگذاریم …
دوست داشتن حس خوبي است
كه هر صبح در سبد شعر ميگذارمش
و در جاده ي بي انتهاي مهربانی ها
راهي ميشوم،
بدون خستگي ….
با عشق،
با دلبستگي …..
تا با رهگذارني كه ميگذرند از كنار من
عاشقانه قسمت كنم،
اين عاشقانه را!
- سهم من اما،
نگاه مهربان توست.
اي دوست
پس بخوان مرا،
تا بيشتر دوست بدارمت!
دعواکن… ولی با کاغذت
اگرازکسی ناراحتی؛ یک کاغذبردارو یک مداد
هرچه خواستی به او بگویی,روی کاغذبنویس.خواستی هم داد بکشی تنهاسایزکلماتت را بزرگ کن نه صدایت را…
آرام که شدی،برگردوکاغذت رانگاه کن.آنوقت خودت قضاوت کن
حالامیتوانی تمام خشم نوشته هایت رابا پاک کن عزیزت پاک کنی
دلی هم نشکانده ای, وجدانت را نیازرده ای.خرجش همان مدادو پاک کن بود,نه بغض و پشیمانی
"گاهی میتوان از کوره خشم پخته تربیرون آمد"
روزهایی را هم برای خودت زندگی کن
برایِ خودت شاخه گلی بخربه دیدن خودت برو
موسیقی مورد ِ علاقه ات را گوش بده
ب گلدان تاقچه ی اتاقت آبی بده
ب آدمها بی منت لبخندی بزن
بر سر کودکی دست نوازشی بکش
سرت را رو به آسمان بگیر
و آرام زمزمه کن: خدا جان دوستت دارم
برگرد به خانه دوشی بگیر
برای خودت چای دم کن
در آینه نگاه کن
چشمکی بزن و بگو
سلام رفیق..!
حال تنهاییت چطور است؟!
مبادا خودت را از یاد ببری
عشقبازی به همین آسانیست…
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
رنج ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی.
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی ،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
" پس خیر را بکار "
بالای هر زمینی …
و زیر هر آسمانی …
برای هر کسی…
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت؛
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …
اثر زیبا باقی می ماند،
حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد …
لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند
و به بلبلانی که با حس وشوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر می دهند.
لبخند بزن به دیروزی که خوش بود
و به امروزی که زیباست
و به فردایی که رویایی خواهد بود.
لبخند بزن به آسمانی که برای لطافت زمین زیر پایش،
اشک شوق جاری می سازد.
لبخند بزن به شقایق ها، نیلوفر های آبی و نرگس ها…..
لبخند بزن به خدایی که با نعمتهایش، لبخند را میهمان لبهایت می کند.