اگر پرنده را به قفس بیندازی،
مثل این است که پرنده را قاب گرفته باشی!
و پرنده ی قاب گرفته، فقط تصور باطلی از پرنده است…
منت آب و دانه بر سر او مگذار و امنیت و رفاه را به رخ او نکش…
عشق، طالب حضور است و پرواز،
نه امنیت و قاب …
ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم، شاید رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیم ،
اما روزی برای کامل کردن نقاشیمان دنبال هم خواهیم گشت…
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی
باران روزی به تو خواهد گفت كه آن را کجا کاشته ای.
پس خیر را بکار،
بالای هر زمینی
و زیر هر آسمانی
برای هر کسی
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند.
اثر زیبا باقی می ماند، حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد.
در انتهای شب نگرانیهایت را به خدا بسپار ، و آسوده بخواب که خدا بیدار است؛
و به یاد داشته باش که سختی ها ؛ محبت های الهی اند؛
زیرا انسان به نعمت های فراموش شده اش میرسد ؛
نعمتی مانند داشتن عزیزانی که هر لحظه دعا گویت هستند ♥
سن مشکل عشق نیست زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند مگر انکه تو پیوسته برق انداختن آن را از یاد برده باشی
یادمان باشد که ما ازدواج می کنیم که یک زندگی زیبا بسازیم نه اینکه دوتا زندگی معمولی را خراب کنیم
بـا خـــود بــخـــــوان …
خوبی طبیعی روح انسانی را ستایش می کنم
و می دانـــم گــل هـــا آســـان می پــــژمــــرنــد
می پذیرم که زنــــدگی به سرعت بــاد می گــذرد
و می دانــم تـــمــامی ایـن زیبــایی هــا را اگـــر برای
دیـدنــشان وقـت نـگـــذارم از دست می دهــم …!
راز خوشبختی داشتن همه چیز نیست بلکه داشتن دلی بزرگ ومهربونه
تا وقتی کنار همیم آرومو خوشحال باشیم
طوری که بتونیم به همه کمبودا نیشخند بزنیم
دوست من
لباسهای رنگی و شاد بپوش، زیر بارون راه برو نترس از خیس شدن
فقط و فقط آهنگهایی رو گوش کن که ملودی شاد دارن
روزی چند دقیقه با آهنگ شاد برقض
قاصدک بگیر و آرزو کن، آروم فوتش کن
هیچوقت خودتو به مردن نزن، بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله
برای خسته شدن خیلی زوده
بذار هر کی هر چی دوست داره فکر کنه.بیخیال تو شاد باش
دوستش بدار
اما گمان نبر که با اسارت، دلی از آن تو می شود
بگذار مهرورزیدن تو سیرابش کند
اما نگذار قلبت را گِل آلود کند
عشقی بورز که تو را زلال تر و زیباتر می کنند
به تو من خیره می گردم،به این جنگل… به این برکه … به خط نور…
به این دریا…به رقص آب…به این افسون بی همتا… چه باید گفت ؟
کمک کن واژه ها برزبان آرم، بگویم لحظه ای از تو…
از این زیبایی روشن،از این مهتاب… بریزم با نسیم و گم شوم در شب
بخندم با تو لختی در کنار آب… پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار
من از پیچیده گی ها سخت بیزارم،تو بامن ساده می گویی ومن هم ساده:
میگویم:"خدایا دوستت دارم"