دنیا پر از تباهی است !
نه به خاطر وجود آدم های بد !
بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب . . . !
از من نپرس که چرا پای علاقه ام ایستاده ام!
سال هاست با خود تکرار می کنم :
عشق با تمام “نرسیدن” هایش شیرین است …
کنار کسی بمان که وقت هوشیاری
تورا بیش از مستی بخواهد
کسی که چشمهایش تورا
چون کتاب ناب ورق زده
کلام به کلام بخواند
کسی که با آواز تو ساز شود
و آنگاه تو
رقص عاشقی را آغاز کن…………..
گر بیایی به گردت طواف خواهم کرد
واژه عشق را همصدا با تو خواهم خواند
و در شعله گرم نوازش تو آرام خواهم گرفت
از دوریت چنان بنالم که دلتنگان برای من بنالند
تو که عطرنفست را ارزانی من کردی میخواهم آنقدر برایت غزل بگویم
که خود در میان غزلهایم بمیرم.
گرگها همیشه زوزه نمیکشند گاهی هم می گویند
دوستت دارم …
و زودتر از انکه بفهمی بره ای میدرند خاطراتت را
و تو میمانی با تنی که بوی گرگ گرفته.
چشم هایم را می بندم ودرخیابان گم میشوم
ودر کافه ای روبه روی صندلی خالی…
چیزی شبیه تورا سفارش می دهم
در انتظار توام در چنان هوایی بیا که گریز از تو ممکن نباشد
تو تمام تنهاییهایم را از من گرفتهای
خیابانها بی حضور تو
راههای آشکار جهنماند
صنـــــدوق صدقــــــاتــــ نیستــــ دل مـــــــלּ…
کـــه گاهے سکه اے محــــــــــبت در آלּ می اندازے
و پیشخداے دلـــــــــت فخـــــر بفروشے …
بنـבے ڪـہ پاره شـב رو میشـہ گره زב
ولے ..
همیشـہ یـہ گره باقے مے مونـہ !!!