من تکه ای از پازل خداوندم…
بی هدف آفریده نشده ام که بی هدف زندگی کنم…
میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده
همیشه هست. ..
رهایم نمی کند…
تنهایم نمی گذارد…
من قطعه ای اززندگانیم…
تکه ای از پازل هستی…
خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم…
آفریده تا جان ببخشم
امید دهم…
نفس داده تا نفس دهم…
من تکه ای از پازل زندگی هستم…
اگرخود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند…
من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد…
قهوه خوشمزه است
خوشمزگی اش
به همان
تلخ بودنش ست
وقتی میخوریم
تلخی اش را تحویل نمیگیریم
اما
می گوییم چسبید
زندگی هم روزهای تلخش
بد نیست
مث قهوه می ماند
تلخ است
اما
لذت بخش….
تلخی هایش را تحویل نگیر.
بخند و بگو عجب طعمی!!!!!!!!!!!
ادب خرجي ندارد .ولي همه چيز را ميخرد.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدي .
ﮔﺎﻫﯽ،
ﺩﺭ ﭘﺲ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﻭ ﮊﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﺣﻔﻆ ﺷﺨﺼﯿّﺖ
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﻭ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺵ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﺮﺟﺶ ﮐﻨﺪ
ﻭﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ " ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ " ﻧﮕﯿﺮﺩ
ﻭ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻧﺸﻮﺩ …
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻮﺩ ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ
ﻭ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ،
ﻓﻘﻂ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ
يه دوش آب گرم…
يه لباس راحتي…
يه چاي تازه دم…
يه موسيقي ملايم…
به درك كه خيلي از مشكلات حل نميشه…!!!
امروز را اینگونه شروع کن:
خدای خوب من
امروزم را به تو می سپارم
نا امیدی دیروزم را دور کن
به من کمک کن تا آنچه را سبب درد و رنجم شده است و آنچه رامحدود و محصورم میکند ، ببخشم.
پروردگارا
به زندگیم برکت ببخش و ذهنم را روشن کن .
روزی را که پیش رو دارم به تو می سپارم.
لطفا به هر کس و هر موقعیتی که با آن روبرو میشوم ، برکت ببخش.
از من انسانی بساز که خودت میخواهی
تا کاری را انجام دهم که تو میخواهی…
خدای مهربانم به درون قلبم نفوذ کن
و همه ی خشم ,ترس ,ودرد درونم را دور کن.
روحم را جانی تازه ببخش و ذهنم را آزاد کن.
پروردگارا
تقدیر دوستانم را
چنان زیبا بنویس
تا من جز لبخند
از آنها چیز دیگری نبینم
تنهایی آدمها به عمق یه دریاست ولی برای پرکردنش یه لیوان محبت کافیست…
نگران فردا نباش،
چون خدا زودتر از تو انجاست
ماه من
غصه اگر هست، بگو تا باشد
معنی خوشبتی، بودن اندوه هست
این همه غصه و غم
این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نخواهی
میوه یک باغ اند
همه را باهم و با عشق بچین….
من زنده ام و زندگي …
((ارزش)) رفتن دارد
آن قدر مي روم تا صداي پاشنه هايم …
گوش ((نااميدي)) را كر كند
خوب ميدانم كه گاه كفشها …
پاهايم را ميزند و به درد مي آورند
اما من همچنان خواهم رفت …
زيرا(( زندگي)) ارزش لنگ لنگان رفتن را نيز دارد
زندگي نه ماندن است نه رسيدن …
زندگي به ((سادگي)) رفتن است …
به همين راحتي!!!
زندگي چقدر ((آسان)) است …
سلام بر زندگی …
سلام بر سادگی …