سلام
خدای خوبم میخواستم بگم میدونی ته دلتنگی چیه
اینه که دلت واسه خدا تنگ بشه
ولی از خجالت نتونی باهاش حرف بزنی
اینقد گناه داشته باشی که شرمت بشه بهش نگاه کنی
شرمت بشه که حتی اسمشو به زبون بیاری
ولی تو دلت کلی حرف واسه گفتن داشته باشی
حرفایی که دلت میخواد بگی تا اروم بشی ولی شرمنده ای از خدا
خیلی بده مگه نه؟
اینجوری اواره میشی مثل من
مثل حال الان من
خیلی بده
خیلی دلم گرفته
ولی اینقد روسیاهم که حرفی واسه گفتن ندارم
اگه حکمم مرگ باشه
بازم حرفی ندارم
ولی به خدا خیلی دوستت دارم هرچند بندگیو رو خوب بجا نیاوردم
هرچند کاستی داشتم
ولی دوستش داشتم
و میخواستم هوامو داشته باشه
دلم میخواست همیشه مطابق میلش باشم
ولی نمیشد دلم میخواست از اینکه بنده ای به نام من داره خوشحال باشه ولی نمیشد
اذیتش کردم
خدایا منو ببخش
راهمو گم کردم کمکم کن پیدا کنم
خدایا واموندم تو بین راه
یه کاری بکن….
یه کاری بکن از این حال وهوا دربیام
دلم میخواد تو باشی تو زندگیم
ولی مدتی گیجم
گم شده ام
کمکم کن خودمو پیدا کنم
بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی،
“تــــــــــــــــــمام” نـــــــــــــــــــــمی شوند …
هــــــــــمش به آغــــــــــوششان بــــــــــدهکار میمانی !
حضورشان”گــــــــــــــــرم” است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را …
آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدایشان را کــــــــــــــــــــم می آوری !
هر دم هر لحظه “کـــــــــــــــــم” مـــــــی آوریشان …
و اینجا مــــــــــــــــــــن کــــــــــــــم دارمــــــــــت …
“گـریه” آخـریـن چیزیست کہ بـاقی میمـانـد …
و “بـغـض” یکی مـانـده بہ آخـری …
و “امیـد” پیش از بـغض میتـرکـد .
آهای سهراب !
قایق دیگر جوابگو نیست . . .
کشتی باید ساخت
اینجا مثل من تنها زیاد است !
عشق تلخ:چرادیرکرده است؟
پرسید:چرادیرکرده است؟
نکند دل دیگر اورا اسیر کرده است؟
خندیدم وگفتم:او فقط اسیر من است‚ تنها دقایقی تاخیر کرده است.
گفتم امروز هوا بارانی بوده‚شاید موعد قرارتغییر کرده است.
خندیدبه سادگیم وگفت: احساس پاک تورا زنجیر کرده است.
گفتم ازعشق من چنین سخن مگوی!
گفت خوابی، او سال ها دیر کرده است.
درآینه به خود نگاه میکنم! آه عشق او عجب مرا پیر کرده است…!
راست گفت آینه که منتظر نباش
همه چیز همانقدر محال است
که لمس دستان تو !
همه چیز همانقدر غریب است
که گره زدن نگاهم به چشم های تو !
و همه چیز همانقدر عجیب
که (بودنم) کنار تو . . .
هـــــــمین که عشق باشد آن هـــــــم در حوالی تو
هر چقـــــــدر هم که پاییز باشد بــــــــــــــهاری ترین هوا سهم من است . . .!!!
امروز عکسهایش را می سوزانم…!
کاری که مدت هاست عکسهایش با من می کند . . .
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی
آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم
که جز آرامش آغوشت
تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم…
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد ،
مـثل یـــــاد ،مـثل غــرور ،
و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت ،
مـثل خــاطره ،مـثل لبـخند ،
رفـتنت ماندنــی مــی شود ، وقتــی کـه نبــاید بـروی !