مهربان که باشی جهان را پر از مهربانی میبینی….
فرقی نمیکند با تو چه خواهند کرد
مانند باران بی چشمداشتی همه را تر میکنی…
زلال میکنی…
حیات هدیه میدهی..
سرآغاز همیشه سلام است و پایان سلام.
شروع عشق است و پایان همیشه عشق.
و خداوند عشق و عشق همه چیز،
در جهانی که جنسش عشق باشد و قانونش ایستایی و ابدی بودن!
مـی خـواهـم چـنـد روزی را زنـدگـی کـنـم
.
.
.
می توانی برایم پا در میانی کنی ؟!
همه انسانها ، تجلی عشق الهی هستند
پس ما به جز عشق الهی ، با هیچ چیز دیگري روبرو نيستيم
به همه چيز وهمه كس به ديده محبت بنگريم
تا از تماشای کمال و بالندگی همه چيز ، به وجد آئيم و لذت ببريم
ما با دولت عشق زنده ايم
پس با قانون محبت زندگی كنيم…
عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !
اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !
مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !
اَمـآ نمــیـכانـے !
نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !
خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم . . .
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است . . .
خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت
کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت
خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم
جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم
قــــــلـمت را بردار
بنویس از همه خوبیها، زندگی، عشق، امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریم، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد
قــــــلـمت را بردار، روی کاغذ بنویس:
زندگـی با همه تلخی ها شیریــن است …
با قلب تو هر چه کرد؛ لبخند بزن!
گر سوخته ای زدرد؛ لبخند بزن!
گر دشنه ی دوست سینه ات را بشکافت
فریاد نزن زدرد؛ لبخند بزن!
گر قلب تو پر زخون شده باکی نیست!
ور رنگ رخ تو زرد؛ لبخند بزن!
هر چه به دلت می گذرد باز مگوی
بر جای بمان چو مرد؛ لبخند بزن!
بگذار که از روی تو شرمنده شوند
در زیر نگاه سرد؛ لبخند بزن!
هرگز هوس رهایی از دام مکن
بی همهمه باز گرد!!! لبخند بزن!
ای مهره ی بازیچه ی دست تقدیر!
در بازی تخته نرد؛ لبخند بزن!