برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن…
عمر کوتاه نیست ، ما کوتاهی می کنیم! .
زندگی ، لحظه به لحظه ش غنیـــمته، فرصـــته، شانسه ، عشقـــه ساده ازش نگذریم
کاش میشد عشق را آغاز کرد / با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست / دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
من از عمق وجود خود ،خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی…
ولی امروز برای تو …
برای رفع غم هایت…
برای قلب زیبایت…
برای آرزوهایت…
به درگاهش دعا کردم
و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد… یقین دارم دعاهایم اثر دارد !!!
و من استجابت دعایی را در دل می کنم که گاه رویا ، گاه محال میپندارمش!
تو ای مهربانی که از اینجا می گذری برای استجابت این دعا آمین بگو !
گاهى آدم يكى را دوست دارد
که هیچ تشابهی با او ندارد
اما
شيفته نگاهَ ش مى شود ،
در خلوت خود
در شلوغى ها
به دور از تمام حرف ها ،
به او فكر مى كند ،
به خنده هایش دل مى بندد
و با شنيدنِ اسم او -آن میم مالکیت-
دست ُ پاى خود را گم مى كند..
و لحظه اى كه او
لب به سخن باز مى كند
خيره مى شود در صدایش …-حرکات لبانش-
و …
آدم گاهى بى دليل
شوخى ، شوخى
جدی ،جدی
عاشق مى شود ،
به همين سادگى …
دستهای من دخیل دل پاکت
مرا در این ساعات نه به بهای لیاقت
بلکه به رسم رفاقت اول حلال وبعدهم دعاکن
وخداکندکه بدانی چقدر محتاج است
نگاه خسته ی من بر دعای دستانت
التماس دعا…
ﺑﻪ ﺗﻮ ﺳﻮﮔﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ
ﻭ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﻓﻨﺎ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺁﻧﭽﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺗﻮﯾﯽ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻏﺎﺯ من و ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﻨﯽ
ساده باش ؛
اما ساده قضاوت نکن نیمه ی پنهان آدم ها را !
ساده زندگی کن ؛
اما ساده عبور نکن از دنیایی که تنها یکبار تجربه اش می کنی !
ساده لبخند بزن ؛
اما ساده نخند به کسی که عمق معنایش را نمی فهمی !
ساده بازگرد ؛
و
به یاد داشته باش :
هیچکس ارزش زانو زدن و شکسته شدن ارزش هایت را ندارد …!!
"گاهی خودت را زندگی کن "
نيلوفر بر آب سفر پهن مي کند
و همچون ميزبان از مهمانان زيرآب پذيرايي مي کند .
ماهي ها از سفره ي نيلوفر تغذيه مي کنند و نفس خود را
مديون او هستند
اي خدا چه زيباست دشتي از نيلوفر بر آب …
فکر مي کنم چشم هايم را مه گرفته
اما عطر آنرا در آب حس مي کنم
و گويي من بخار نور را مي نوشم
چه زيباست دشت نيلو فر بر آب که زيبايي هاي
خدا را نشان مي دهد…
به من تکيه کن!
من تمام هستي ام را
دامني مي کنم تا تو سرت را بر آن بنهي!
تمام روحم را
آغوش مي سازم تا تو در آن از هراس بياسايي!
تمــام نيــرويــي را کــه در دوست داشتــن دارم
دستي مي کنم تــا چهره و گيسويــت را نوازش کنــد!
تمــام بــودن خــود را
زانويي مي کنم تا بر آن بــه خــواب روي!
خود را، تمــام خــود را
به تو مي سپــارم تــا هر چه بخواهي از آن بيـاشامي!
از آن برگيري، هر چه بخواهي از آن بسازي، هــر گــونه
بخواهي، بــاشم!
از اين لحظه مرا داشته بــاش!
همیشه مهربانیت را به دلی ببخش که میدانی
با او خواهی ماند وگرنه حسرتی میگذاری
بر دلی که دوستت دارد.